{magic love}
فصل دوم پارت ۵
بعد بچه ها به سمت دفتر مدیر رفتند تا برای اینکه میخواهند به آنجا بروند ، به آنها بگویند.
به دفتر مدیر رسیدند. ایان در زد.
خانم یانگ: بیا داخل.
بچه ها وارد اتاق شدند. خانم یانگ مثل همیشه پشت میزش نشسته بود و موهایش رو پشته گوشش داده بود و درحال مرتب کردن پرونده های بچه های جدید بود.
خانم یانگ: سلام بچه ها! چی شده؟
بچه ها تعظیمی کردند.
ایان: سلام خانم یانگ ، ما میخواستیم برای کمک به مدرسه ای که تازه برای کودکان بی سرپرست تاسیس شده بریم. برای کمک.
خانم یانگ: چه عالی.
و بعد برگه ای را روی میز گذاشت و گفت
خانم یانگ: اسم هاتون رو اینجا بنویسید.
بچه ها دونه به دونه اسم نوشتند و تحویل خانم یانگ دادند.
خانم یانگ: خوبه. فردا ساعت ۸ به اونجا میرین. احتمالا من هم باهاتون بیام.
بچه ها تشکر کردند و از انجا خارج شدند.
الیزابت: من خیلی برای فردا ذوق دارم!
آتنه: منم همینطور.
و سپس به حیاط برگشتند.
وقتی به آنجا رسیدند کسی جلو آنها را گرفت.
او.....
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد🩵❄️
بعد بچه ها به سمت دفتر مدیر رفتند تا برای اینکه میخواهند به آنجا بروند ، به آنها بگویند.
به دفتر مدیر رسیدند. ایان در زد.
خانم یانگ: بیا داخل.
بچه ها وارد اتاق شدند. خانم یانگ مثل همیشه پشت میزش نشسته بود و موهایش رو پشته گوشش داده بود و درحال مرتب کردن پرونده های بچه های جدید بود.
خانم یانگ: سلام بچه ها! چی شده؟
بچه ها تعظیمی کردند.
ایان: سلام خانم یانگ ، ما میخواستیم برای کمک به مدرسه ای که تازه برای کودکان بی سرپرست تاسیس شده بریم. برای کمک.
خانم یانگ: چه عالی.
و بعد برگه ای را روی میز گذاشت و گفت
خانم یانگ: اسم هاتون رو اینجا بنویسید.
بچه ها دونه به دونه اسم نوشتند و تحویل خانم یانگ دادند.
خانم یانگ: خوبه. فردا ساعت ۸ به اونجا میرین. احتمالا من هم باهاتون بیام.
بچه ها تشکر کردند و از انجا خارج شدند.
الیزابت: من خیلی برای فردا ذوق دارم!
آتنه: منم همینطور.
و سپس به حیاط برگشتند.
وقتی به آنجا رسیدند کسی جلو آنها را گرفت.
او.....
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد🩵❄️
۱۵.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.